چون به بیت صیدا آمد،شخصی کور را نزد او آوردند و التماس نمودند که اورا لمس نماید. پس دست آن کور راگرفته،او را از قریه بیرون برد و آب دهان برچشمان او افکنده ،و دست بر او گذارده از او پرسید که"چیزی می بینی؟" او بالا نگریسته ، گفت:"مردمان را خرامان، چون درخت ها می بینم." پس بار دیگر دست های خود را برچشمان او گذارده، او رافرمود تا نگریست و صحیح گشته، همه چیز را به خوبی دید. پس او را به خانه اش فرستاده ، گفت:"داخل ده مشو و هیچ کس را در آن جا خبر مده."انجیل مرقس ۸: ۲۲- ۲۶
بینایی و به تبع آن، نابینایی از مفاهیمی است که در کتاب مقدس، در معنای مجازی اش نیز بکار رفته است. هنگام که مزمورنگار، می گوید:"چشمان مرا بگشا تا از شریعت تو چیزهای عجیب بینم،" بینایی را در ساحت مجازی اش می نمایاند. چنان که در "دوم پطرس"۹:۱ ، کوری و کوتاه نظری، مترادف هم پنداشته شده اند. اساسا در عهد جدید، نابینایی آدم ها، اشاره به کوری اندرون آن ها دارد. بر این اساس، مسیح، با عطای بینایی ظاهری به کوران، به غمزه، بینایی افکار و اندیشه های آن ها را می طلبد. در حکایت شفای مرد نابینا که در انجیل مرقس بشیر آمده است، این ساحت معنایی با قوت تمام، خودنمایی می کند.
مرکزیت رمز(code)، دراین حکایت، پرسشی است که عیسی از نابینا می پرسد. چرا؟ زیرااین پرسش، ناظر به سوالی است که پرسشگر، از پاسخ آن آگاهی دارد! چنانکه عیسی در گامۀ دوم از این شفای دو گامه ای، دیگر از طرح سوال می پرهیزد، زیرا در پرسش خود، به نتیجۀ مورد نظرش، دست یافته است. این غیر عادی بودن پرسش برای عیسی، ما را برآن می دارد که پرسش مزبور را به عنوان مرکزیت رمز بپذیریم تا با واکاوی سایر قسمت های حکایت، مرکزیت انتخاب شده را بیازماییم. پس به واکاوی سایر قسمت های حکایت می پردازیم. در این واکاوی، مکان حکایت می تواند، شروع مناسبی باشد. آیا " بیت صیدا"برای ما حامل معنایی استعاری نیست؟ با مراجعۀ به متی ۲۱:۱۱، کلام عیسی را می شنویم که خطاب به بیت صیدا می گوید: " وای بر تو ای بیت صیدا"، به نظر می رسد که می توان بیت صیدا را در معنای استعاری اش، تمثیلی از جهان عهد عتیق برشمرد که به لحاظ روحانی نابیناست. پس آنان که کور را نزد عیسی می آورند، می توانند تمثیلی از انبیای عهد عتیق باشند و البته در کنار ایشان، یاران عیسی نیز که در این مهم، با ایشان احتمالا مشارکت می ورزند.
عیسی آن کور را از قریه خارج می کند! زیرا برای بینایی روحانی لازم است که آن کور از جهان نابینایی عهد عتیق، خارج شود. عیسی او را به بیرون از قریه می برد که می تواند، تمثیلی از همراهی همۀ آن هایی باشد که برای رهایی باید به همراه عیسی از قریه های کور درون خویش، با صلیب عیسی بر دوش "خروج"(Exodus) کنند. "آب دهان" در این حکایت، می تواند تمثیلی از حکمت الهی باشد که از درون مسیح عطا می شود و "دست" او تمثیلی از عمل الهی در شفای روحانی. بر این اساس تنها، همراهی حکمت خداوندی با عمل اوست که ما را شفا می دهد. حکمت مشیت او در نقشۀ صلیب و عمل صلیب، این هر دو، به طور کامل، نجات الهی را محقق می کنند. اما تا آن مرد کور، بستۀ وضعیت زمینی و نباتی خویش است، پس هرگز نمی تواند شفا را به طور کامل دریافت کند. او تا آن زمان که در وضعیت نباتی است، جهان پیرامونی خویش را در تمثیل نباتات(درخت)، خواهد دید. او باید خود، خواهان این تغییر بنیادین باشد. و لذا هنگامی که او وضعیت خویش را از حالت زمینی/ نباتی به حالت آسمانی می خواهد، عمل خداوندی در تمثیل دست های مسیح که برای بار دوم او را لمس می کنند ،او را بینای کامل می گردانند. از منظر تمثیل درخت، وضعیت نباتی/زمینی او، تبدیل می شود به درختی که با آسمان پیوند یافته است. مثل وضعیتی که مزمور نگار، در مزمور۸:۵۲، از آن یاد می کند:"و اما من مثل زیتون سبز درخانۀ خدا هستم." عیسی از مرد شفا یافته می خواهد که به خانۀ خود رفته اما داخل قریه نشود! او در این گامه باید از ورود به جهان نابینایان، حذر کند. او باید با صفای درونی اش که به دلیل شفای روحانی، بدو رسیده است ، کارآموزی کند. از منظری دیگر اما ما باید همواره از توانایی های درونی خود که به واسطۀ اعطای روح القدس در عهد جدید، از آن ها برخورداریم، تغذیه نماییم نه از جهان آلودۀ پیرامونی. به تعبیر" یوحنای سابا": « طوبی لِمَن کِنزه داخلهُ و مِن خارجه،لایتغذی.» یعنی «خوشا به حال آن کس که گنج او در درونش است و از بیرون خود تغذیه نمی کند.» این همه اما تنها بخشی از پیچه های متن مقدس است؛ پیچه هایی که گاه به غمزه، و گاه بالصراحه، ما را به خویش می خواند.