این برهان، کوششی است برای روايت عقلانی از خداباوری؛ این برهان در مرتبۀ نخستْ خداباوران را مدّ نظر دارد، از این دریچه، سعی دارد تا به آنها بنماید که خداباوری از پشتوانه های عقلانیت برخوردار است. پس از آن برای خداناباوران نیز در مواردی می تواند مفید باشد.
این برهان، مبتنی بر اندیشۀ قدیس بونتاونتورا الهیات دان مسیحی در قرن سیزده میلادی است. این برهان* با تقریری نو اینگونه است: وقتی ما به جهان پیرامون نظر می اندازیم متوجه می شویم که ما به شرطی مفاهیم نسبی برای مان قابل فهم می باشند که مطلق آن مفهوم را نیز مدّ نظر قرار دهیم. به عنوان نمونه مفهوم خوبی را در نظر بگیریم، وقتی می گوییم که خوبی نسبی و تقریبی است، گوییا باید پیشتر مفهوم مطلق خوبی نزد ذهن ما حاضر باشد که در قیاس با آن از نسبی بودن خوبی بگوییم؛ به عبارتی دیگر، همین که ما قائل به نسبی بودن چیزی شویم، این به خودی خود بی معنا خواهد بود اگر در قیاس با چیزی مطلق سنجیده نشود. توجه شود که نسبی، در تقابل با مطلق است که معنا می دهد. حالا توجه کنیم که در الهیات از جمله در خصوص خدا گفته می شود که او امر مطلق است؛ اگر این را بپذیریم آن وقت چگونه نسبی بودن جهان بی وجود خدایی مطلق معنا خواهد داد؟ یعنی اگر جهان نسبی است پس حتما باید مفهوم مطلقی نیز باشد که در قیاس با آن نسبی بودن جهان معنا دهد؛ این مفهوم مطلق از منظر الهیات همان خدای مطلق است.
---------------
* Gilson, Etienne, History of Christian philosophy in The Middle ages. P. 334, Random House, 1955.