تقدس در کلیسا
پیش پرده
در خصوص تقدس، میتوان این گونه گفت که به نظر میرسد در اغلب موارد ما واژۀ تقدس، مقدس، و سایر واژه های هم خانوادۀ آن را در معنایی کاملاً غیر اشتقاقی و متفاوت با منشأ اشتقاقی آن به کار می بریم؛ ما غالباً "امر مقدس" را به معنای کاملاً خوب به کار می بریم که یک صفت کاملاً اخلاقی است و دلالت بر بالاترین درجه از خیر اخلاقی دارد. چنانکه ایمانوئل کانت اراده ای را مانند ارادۀ الهی که همیشه و ضرورتاً خیر است«ارادۀ مقدس»می نامد.(۱) اما کاربرد این واژه به معنای خیرِ اخلاقی که ظاهرا بسیار هم رایج است بسیار هم نا دقیق است. (۲) این درست است که واژۀ مقدس، از منظری، در برگیرندۀ اخلاقیات نیز هست و از این دریچه حاوی ارزشهای اخلاقی است، اما این واژه علاوه بر این دارای یک معنای اصلی ریشه ای است. با وجود اینکه در معنای این کلمه و کاربست اصلی آن معنای اخلاقی نیز به نوعی موجود است اما لازم است که معنای اصلی آن را مبنا قرار داده، با تعمق در معنای اصلی آن به سمت معنای اخلاقی آن عبور نماییم. در واقع این سخنی بسزاست که بگوییم، تقدس به معانی مختلفی به کار رفته است که معمولاً به جنبه های اخلاقی آن و نیز قدّوسیت اشاره دارد؛ البته معانی پاکی اخلاقی و اخلاقیات در این مورد مفید معنی هستند اما به نظر می رسد که آن جنبۀ اصلی که در ذات این کلمه مستتر است آشکار نشده است. چنانکه صاحب کتاب "مفهوم امر قدسی" یعنی رودلف اتو نیز بر این مفهوم ظاهری شوریده است، و آن جنبۀ قدّوسیت را که وابسته به معنای باطنی آن است در کتاب سترگ خود مورد واکاوی قرار داده است و حتی بدان جا پیشرفته است که برای مفهوم باطنی قدّوسیت لابد از ابداع واژه ای لاتینی گشته است و برای این جنبه، واژۀ نومینوس (۳) را به کار برده است. با آنچه گفته شد می توان به اهمیت مفهوم باطنی این واژه در تبیین کاربست واژۀ مقدس پی برد. تقدس در معنای عامۀ مردم وابسته به مفهوم پاکی در عمل، و یا آن چیزی است که معمولا از آن به تقوی یاد می شود. به عنوان نمونه وقتی می گوییم کسی مقدس است در واقع آنچه به ذهن متبادر خواهد شد، انسانی است که دروغ نمی گوید، زنا نمی کند، غیبت نمی کند و امثالهم. با توجه به این معنی ظاهری تقدس من می خواهم پرسشی اساسی را مطرح کنم که در خصوص پاسخ نهایی آن در انتهای این گفتار با یکدیگر تعمق و تأمل خواهیم کرد. و اما پرسش من: وقتی می گوییم که تقدس در کلیسا، آیا این معنی با این رفتار ما در مغایرت نیست که آدمهایی که به کلیسا رفت و آمد می کنند بعضاً آلوده به دروغ، غیبت، و حتی زنا هستند! از این دریچه آیا ما نباید کلیسایی داشته باشیم مطلقاً مبرای از این آلودگی ها تا بتوانیم مدعی آن گردیم که بین تقدس و کلیسا پیوندی عمیق و مفهومی بر قرار کرده ایم؟ و آیا برای ایجاد تقدس در کلیسا نباید جلوی ورود افراد آلوده را به کلیسا بگیریم؟ این گفتار که کلیسا مقدس است، اگر به این مفهوم درک شود که مثلا افراد دروغگو و غیبت کننده بدان داخل نشوند، چگونه با این معنا قابل جمع خواهد شد که عیسی با اشخاص گناهکار رفت و آمد می کرد و اینکه شاگردان وی، افرادی مبرای از گناه و آلودگی نبودند؟ شما می توانید به طور فرضی با تاکید بر این معنا که عیسی با اشخاص اصطلاحا مسأله دار و گناهکار رفت و آمد می کرد بگویید که این نظر که وجود افراد مسأله دار در کلیسا، به تقدس کلیسا لطمه وارد می کند، سخنی سزاوار نیست؛ البته این گفتار احتمالی شما قابل احترام است اما در پاسخ بدان، باید گفت که در صورتی که گفتار شما صحیح باشد، پس تکلیف ما با عنوان این مقاله چه خواهد شد؟ (تقدس و کلیسا) عنوانی که استوار بر رابطۀ تقدس با کلیساست، و اینکه ما از تقدس به هر حال در معنای عام آن، مفهومی از پاکی و پرهیزگاری را برداشت می کنیم. در اینجا به نظر می رسد که با نوعی از تعارض روبرو هستیم. بدین معنا که هم می توانیم به استناد به معنای ظاهری و آشکار تقدس، از ورود افراد مسأله دار به کلیسا جلوگیری کنیم، و هم از آن سوی، با اتکا به سیرۀ عملی مسیح، که دوست گناهکاران بود، به افراد مسأله دار، اجازۀ ورود به کلیسا را بدهیم؛ و حتی در مواردی آنها را نیز ترغیب به آمدن نماییم. برای روشن شدن این چالش هایی که با آنها روبرو می شویم پیشنهاد و روشمندی من آن است که پیگیری معنای تقدس را از عهد عتیق آغاز کرده آن را در هفت پرده، ارائه نمایم.
پردۀ اول
- مفهوم کلمۀ تقدس، مقدس، امر مقدس
واژۀ سامی کادوش קָדוֹשׁ یا به اصطلاح تلمودی، کادوشا از ریشه ای مشتق شده که به معنای «بریدن و جدا کردن» است؛ یا چیزی که جداست. این واژه در مورد خداوند هم به کار رفته است. گاهی کتاب مقدس خدا را با نام قدوس می خواند، که اشاره به این دارد که خداوند در عین اینکه در آفرینش خود جاری و ساری است اما در عین حال جدای از آفرینش خود است. کادوش در معانی ثانویه به معنای جدایی از امور ناپاک نیز می باشد. (۴) در عهد جدید برای معادل این واژه از کلمۀ هاگیاس ἅγιος استفاده شده است که تقریبا به همان معناست (۵) و در زبان لاتین از کلمۀ ساکنتوس Sanctus استفاده شده است که به معنای چیز مقدس است. (۶) در کتاب مقدس این واژه به مصادیق مختلف اشاره دارد: - گاهی به خود خداوند به عنوان نام او اشاره دارد؛ مثلا وقتی خداوند را با نام "قدّوس" مورد خطاب قرار می دهیم ( مانند مزامیر 22:71 یا اشعیا 24:5)؛ - گاهی نیز به عنوان صفت ذاتی او به کار رفته است؛ مثلا وقتی که خدا را قدّوس بدانیم (مانند هوشع 9:11)؛ - گاهی اما به زمان اشاره دارد؛ مثلا آنگاه که زمانی خاص، مقدس انگاشته می شود (مانند خروج 8:20)؛ - گاه نیز به انسانها (مانند لاویان 6:21) - و یا حتی مکانها (مانند خروج 3: 5) - یا، اشیاء اطلاق می شود (مانند لاویان 4:16). در واقع هر چیزی که با امر قدسی حقیقی یعنی باری تعالی در ارتباط بوده، یا به نوعی وقف وی گشته است، در حوزۀ قدوسیت قرار دارد. به عبارتی دیگر، آنچه امری را مقدس می سازد، توجه و عنایت حضرت حق، بدان است. پردۀ دوم
کاربرد اولیۀ کلمۀ مقدس در عهد عتیق
نخستین باری که در کتاب مقدس ما با کاربست کلمۀ مقدس روبرو می شویم، در سومین آیه از باب دوم کتاب آفرینش است، یعنی آنجا که خداوند روز هفتم را مقدس می خواند؛ در اینجا ما با این پرسش روبرو می شویم که مگر روز با روز چه فرقی می تواند داشته باشد که اطلاق کلمۀ مقدس بودن از طرف خدا بر روز سبت، باعث تفاوت آن با سایر ایام گردد؟ به سخنی دیگر، آیا وقتی روز هفتم، مقدس شمرده شد آیا در ماهیت و ذات آن روز تغییری خاص ایجاد گردید؟ اگر چنین است، این چگونه تغییری است که ایجاد شده است؟ در واقع باید به این نکته توجه کرد که التفات به این امر که با مقدس شمردن روز سبت ، باید تغییری ماهوی در آن روز، روی داده باشد، دیدگاهی است که ما را به کژراهه خواهد کشانید؛ زیرا ما دلیل و توضیحی برای این تغییر ماهوی نخواهیم داشت. پس نگاه و دیدگاه صحیح چه خواهد بود؟ به نظر می رسد که نگاه صحیح، ناظر بدان است که ما توجه خود را از تغییر در ذات روز سبت برداشته، به سمت تغییر در نوع نگاه خویش بدان روز معطوف نماییم. سبت مقدس است زیرا خدا آن را به کلام خود مقدس ساخته نگاه خود را به سمت آن خاص کرده است و آن را برای خود از سایر روزها جدا کرده است، خدا قدوس است و هر چه وارد این حوزۀ قدوسیت وی شود مقدس است به همین نمط خدا می فرماید "سبت یهوه"( خروج 10:20)؛ این نه بدان معناست که خداوند وقتی روز هفتم را مقدس می خواند در ذات آن روز تغییری به وجود می آید، بلکه بدان معناست که در نوع توجه و التفات و نگاه خداوند بدان روز، چیز تازه ای روی می دهد، بدان معنا که آن روز مورد توجه خاص خداوند قرار می گیرد. (7) اما این به گونه ای که به دلیل قرار گرفتن در حوزۀ ازلی خدا، فرا انسانی می شود؛ از این دریچه حتی اگر هیچ انسانی روی زمین یافت نشود، سبت باز مقدس است. از این دیدگاه، وقتی چیزی برای انسان مقدس می شود، این نوع نگاه و جنس التفات ماست که تغییر می کند نه اینکه آن چیز دچار دگرگونی ذاتی می شود. در این خصوص بد نیست که مثالی دیگر آوریم: فرض کنید که دو قطعه سنگ در برابر ما قرار داده می شود، و به ما گفته می شود که یکی از آن دو، سنگی مقدس است؛ در اینجا اتفاقی که می افتد و باعث می شود ما آن سنگ را مقدس بدانیم در نوع توجه و التفات مُعطی و پذیرنده بدان سنگ است. یعنی وقتی ببینیم که دیگران آن سنگ را تکریم و احترام بیش از اندازه می کنند، متوجه می شویم که آن سنگ، چیزی مقدس است.
پردۀ سوم
مفهوم قدّوسیت به عنوان ارتباط، ملاقات در ارتباط با خواب یعقوب
خداوندا کجا ترا بیابم؟ منزلگاه تو در اوج و از چشم ها نهان. و کجا تو را نیابم؟ جهان سرشار از جلال تو. پیوستن به تو را تمنا کردم و چون به سویت روان شدم دیدمت که به سوی من می آمدی. تو را در قدوسیت دیدم در معجزه قدرت تو. کدامین کس تواند گفت که ندیده است تو را؟ (8)
یهودای هَلِوی قرن دوازدهم
حال بر آنم تا از همین دریچه که التفات و توجه و نوع نگاه به چیزی باعث تقدس آن می شود، به سراغ باب 28 از کتاب آفرینش برویم، یعنی آنجا که یعقوب در خوابی می بیند که ناگاه نردبانی بر پا شده، سرش به آسمان می رسد و اینک فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول می کنند. در اینجا یعقوب به واسطۀ نردبان وارد قلمرو قدّوسیت می شود، نردبانی از زمین به آسمان رفته است. حرکت در آن نردبان یک سویه و فقط از زمین به آسمان نیست و فرشتگان از آن صعود و نزول می کنند. به تعبیری گوییا آنان برای دیدار با انسان بخشی از نردبان را نزول می کنند و انسان نیز برای دیدار آنان بخشی از نردبان را صعود می کند.(9) به تعبیر شاعرانۀ یهودا هلوی «چون به سوی تو روان شدم، دیدمت که به سوی من می آمدی.» در این ملاقاتِ معطی و پذیرنده (10)، چکیدۀ مفهوم تقدس آشکار می شود مفهومی که در روبرو شدن با خدای قدوس نهفته است؛ در این روبرو شدن، یعقوب مورد توجه و التفات خاص خداوند قرار گرفته، تخصیص خورده، جدا می شود؛ چنانکه تلمود آن لحظه را لحظه ای می داند که زمین و آسمان یکدیگر را در آغوش می گیرند. به تعبیر آبراهام هشل فیلسوف معاصر جستجوی خدا به معنای بازگشت به خداست، در این دیالکتیک زمین و آسمان(11)، ظواهر قدوسیت (یا همان پاکی های اخلاقی) در درون آدمی شروع به ظاهر شدن می نمایند و سپس حاصل آن به همان مفاهیم ثانویۀ تقدس، یعنی به صورت کردار نیک به دنیای بیرون منتقل می شود. در واقع، از این واقعه به بعد ما می فهمیم که قرار است خدا با وی باشد ( پیدایش 15:28) و یا به عبارتی دیگر او مورد التفات و توجه خاص خود قرار دهد، پس همراه با تغییر نگاه خدا نسبت بدو، نگاه ما نیز بدو تغییر می کند، و حالاست که رفتار و سکنات او را با تمام کاستی ها و حقه بازی هایش، مورد دقت قرار می دهیم و او را در کتاب مقدس با توجهی خاص، پیگیری می نماییم؛ زیرا او در دایرۀ تقدس داخل شده است و مورد توجه خاص خداوند به عنوان معطی واقع گردیده است. پردۀ چهارم
مفهوم قدّوسیت در ارتباط با راز ازدواج، در حین اجرای خطبۀ ازدواج بر طبق آیین یهود، مرد به زن می گوید: «اینک تو برابر قانون موسی و اسرائیل برای من تقدیس می شوی» (12) این سخن که همراه با دادن انگشتری به زن است، بدان معناست که مرد تمام توجه و التفات خویش را معطوف به زن می نماید و از این دریچه زن برای مردش، مقدس می شود (بدان معنا که تنها متعلق به مرد می گردد)؛ از آن سوی نیز طبق مناسک زناشویی در آیین یهود، زن هم باید به طور حتم، نه فقط در ظاهر، بلکه در قلب خویش نیز مرد را مورد توجه قرار داده و برای خویش مقدس بداند (یعنی با رضایت کامل، این تعلق را پذیرا شود.) (13) پس می بینیم که چگونه توجه و نگاه ویژۀ مرد به زن؛ و زن به مرد، آن دو را در دایرۀ مقدس انگاری نسبت به یکدیگر قرار می دهد.
پردۀ پنجم
مفهوم قدوسیت در ارتباط با پیوند قوم برگزیده با خداوند همین مفهوم تقدس در ازدواج (14)، البته که در رابطۀ خدا با قوم برگزیده اش با قوت، جاری و ساری می شود. از این منظر، خدا قوم خویش را مقدس می نامد، یعنی آن را در نماد ازدواج، تنها و تنها برای خود می خواهد (15) و آن را جدا می کند و بدان توجه و عنایت و التفات خاص پیدا می کند. وقتی قوم از مصر گناه و تباهی کنده می شود، و در کوه با خدا ملاقات می کند، در عهدی که خدا با قوم خویش می بندد، قوم را تنها و تنها برای خود می خواهد، (16) تا تنها و تنها به آن قوم توجه و التفات نماید و در مقابل نیز قوم بایستی همین وفاداری و توجه و نگاه خاص را به خدا داشته باشد. (17) در این نگاه دو طرفۀ خدا به قوم و قوم به خداست، که مفهوم عمیق مقدس بودن خدا و نیز مقدس بودن قوم، نقش می بندد. قوم، مقدس است زیرا مورد توجه خاص خدا قرار گرفته است و از آن طرف نیز حقیقت تقدس خدا مورد توجه و احترام ویژۀ قوم قرار گرفته است.
پردۀ ششم مفهوم قدّوسیت در ارتباط با قوم نوین خداوند، کلیسا واقعۀ قدوسیت کلیسا را می بایست در عهد عتیق و در کتاب خروج جستجو کرد، قوم که در سرزمین مصر به اسارت بردگی است توسط خداوند فراخوانده می شود تا به بیابان جهت عبادت او برود، در این واقعه از کلمۀ عبری קָהָל قهال (18) استفاده می شود که بعدها در عهد جدید به کلمۀ کلیسا (19) ترجمه شد.(20) قوم فراخوانده می شود تا طی عهدی که گویا عهد ازدواج قوم برگزیده با خدای خود است برای خدا مقدس باشد، خدا این قوم را برای خود جدا می کند، مقدس می سازد، در این ملاقات، این خداست که قوم خویش را در قدوسیت ملاقات می کند و قوم نیز تبدیل به قوم خاص و مقدس خدا می شود، قومی که تقدس او نه به واسطۀ نوع عملکرد و اخلاق آن بلکه به واسطۀ خواندگی است. واقعۀ پنتیکاست که برای ما مسیحیان بر طبق سنت، افتتاح کلیسا خوانده می شود یاد آور دادن شریعت موسی در بیابان به قوم برگزیده بود، در این روز بود که گوییا شریعت نوینی در پیمان تازه با اسرائیل جدید بسته می شود، و خدا با نگاه و التفات خاص خویش، اسرائیل جدید را به حوزۀ قدوسیت خود وارد می کند و ایشان توسط خدا مقدس اعلام می شوند. در این ملاقاتِ زمین و آسمان است که خدا همچنان که آتش خود را بر کوه قرار داد اینک بر رسولان قرار می دهد و رسولان در این ملاقات، تخصیص خورده، جدا شده، سِفر در قدوسیت شان آغاز می شود؛ و در این ملاقات است که مقدسین خدا در رابطه با روح خدا ظواهر قدوسیت را (یا همان پاکی های اخلاقی را) از طریق منبع معطی تقدس ظاهر می سازند.
پردۀ هفتم
در پیش پردۀ این مقاله، پرسشی را مطرح کرده بودیم که قرار بود در خاتمه در خصوص آن، تامل و تعمق نماییم. پرسش این بود: وقتی می گوییم که تقدس در کلیسا، آیا این معنی با این رفتار ما در مغایرت نیست که آدمهایی که به کلیسا رفت و آمد می کنند بعضاً آلوده به دروغ، غیبت، و حتی زنا هستند! از این دریچه آیا ما نباید کلیسایی داشته باشیم مطلقاً مبرای از این آلودگی ها تا بتوانیم مدعی آن گردیم که بین تقدس و کلیسا پیوندی عمیق و مفهومی بر قرار کرده ایم؟ و آیا برای ایجاد تقدس در کلیسا نباید جلوی ورود افراد آلوده را به کلیسا بگیریم؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش، از شش پرده عبور کردیم. حال اما در پردۀ آخر قرار گرفته ایم: با توجه به آنچه که در خصوص تقدس گفته شد، و اینکه تقدس در نگاه ویژۀ معطی به پذیرندۀ تقدس است، و اینکه معنای ثانویۀ تقدس که همانا ظهور ارزشهای اخلاقی است، بایستۀ معنای اصلی و اولیۀ آن است (یعنی اول باید نگاه معطی به پذیرنده تخصیص بخورد و بعد، جنبه های اخلاقی به طور طبیعی از آن حاصل شود)، به این جا می رسیم که این دیدگاه را اصیل بدانیم: که تقدس کلیسا به معنای جلوگیری کردن از ورود افراد بیمار و مسأله دار بدان نیست؛ زیرا خدا کلیسا را تخصیص زده، جدا نموده است تا کلیسا کاملا مثل یک همسر متعلق بدو باشد، اما این بدان معنا نیست که ارزش های اخلاقی به گونه ای در کلیسا اعمال شوند که ماحصل آن تخصیص و التفات خاص خدا و آن تعلق نباشند؛ بلکه بایسته است که ارزش های اخلاقی در کلیسا ماحصل طبیعی تعلق و وفاداری کلیسا به خدا باشد. از این دریچه ضمن تاکید بر ارزش های اخلاقی در کلیسا، با ارجاع آن به ریشۀ راستینش، یعنی تقدس به معنای نگاه معطی به پذیرنده، این اخلاقیات در معنای سطحی و ظاهری اش، در راس کلیسا قرار نمی گیرد تا با دستآویز آن، از ورود افراد بیمار و مسأله دار به کلیسا جلوگیری کنیم؛ بلکه آن چه روی می دهد، وقف و وفاداری کلیسا در کلیت آن به خداست؛ وفاداری و وقفی که البته ماحصل آن، رشد ارزش های اخلاقی نیز خواهد بود. اما آنچه که باید در خاتمه بیفزایم این است که این وقف و وفاداری و تخصیص کلیسا، امری انتزاعی نیست، بلکه امری است که مابازای عینی آن در تقوای رهبران متبلور می شود، رهبران و شبانان کلیسا در روند ظهور اخلاقیات منبعث از تخصیص خوردگی کلیسا برای خدا، شایسته است تا در صف مقدم تبلور اخلاقیات قرار بگیرند؛ به نظر می رسد که تنها در این صورت است که ما می توانیم امیدوار باشیم که کلیسا بنابر آنچه که خداوندمان در باب 21 از انجیل یوحنا خطاب به پطرس می گوید، او را محبت بدارد و گوسفندان وی را شبانی کند. گوسفندانی که اگر چه بیمار و عاجزند اما در تعامل با کلیسای مبتنی بر تخصیص خوردگی برای خدا و کلیسای وفادار، امیدوار به دریافت عافیت و تندرستی اند. و می گوید:« اگر مرد، زن خود را طلاق دهد و از وی جدا شده، زن مرد دیگری بشود، آیا بار دیگر به آن زن رجوع خواهد نمود؟ مگر آن زمین بسیار ملوث نخواهد شد؟ لیکن خداوند می گوید: تو با یاران بسیار زنا کردی اما نزد من رجوع نما....» ارمیا 1:3
پی نوشت:
1- تاریخ فلسفه، فردریک چارلز کاپلستون، مترجمان اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، جلد ششم از ولف تا کانت صفحه 324.
2- مفهوم امر قدسی، رودُلف اتو، ترجمه دکتر همایون همتی، صفحه 46
3- همان صفحه 48 (Numinous).
4- The Dictionary of Classical Hebrew, Editor David J.A Clines Volume VII, page 180
5- A Greek-English Lexicon of the New Testament and other Early Christian Literature, revised and edit by Frederick William Danker based on Walter Bauer’s , page 10
6- The Dictionary of Latin and Greek Theological Terms, Richard A. Muller,
7- New Interpreter’s Bible, Editor Leander E. Keck, Volume I, page 347
8- The Jewish Approach to God: A Brief Introduction for Christians, by Rabbi Neil Gillman, Jewish Lights (27 Feb 2004), page 40.
همچنین ر.ک نردبانی به آسمان، نیایشگاه در تاریخ و فلسفۀ یهود، شیرین دخت دقیقیان، نشر ویدا ، تهران بهار 1379، ص 13.
9- نردبانی به آسمان، نیایشگاه در تاریخ و فلسفۀ یهود، شیرین دخت دقیقیان، نشر ویدا ، تهران بهار 1379، ص 18
10- الهیات سیستماتیک، پل تیلیخ، ترجمه حسن نوروزی، موسسه انتشارات حکمت چاپ اول 1381، ص 19.
11- God in Search of Man: A Philosophy of Judaism, By Abraham Joshua Heschel, Farrar, Straus and Giroux; Reprint edition (June 1, 1976), page 138.
12- Celebration and Renewal: Rites of Passage in Judaism, by Rela Mintz Geffen (Editor), Jewish Publication Society of America (August 1993), Page 110
13- لازم به ذکر است که در یهودیت، رضایت کاملاً قلبی و آزادانۀ عروس شرط عقد می باشد؛ این بدان معناست که در صورت عدم رضایت عروس، عقد زناشویی شرعی نیست، به قسمی که اگر عروس پس از ازدواج اذعان کند که در زمان عقد، رضایت قلبی نداشته، به خودی خود عقد باطل خواهد شد. رجوع کنید:
Judaism, Human Values, and the Jewish State, by Yeshayahu Leibowitz, Harvard University Press; New edition (Oct. 1995), page 180 , 181 همچنین: http://jwa.org/encyclopedia/article/marriage
14- ر.ک قسمت پنجم، پردۀ چهارم از مقالۀ تقدس و کلیسا.
15- The Laws of God and The Laws of the State Vol. 2, by Lawrence L. Blankenship (Author), iUniverse (2013), page 136.
16- The Father Who Redeems and the Son Who Obeys: Consideration of Paul's Teaching in Romans, by John Nolland (Foreword) and Svetlana Khobnya (Author), Pickwick Publications (2013), Page 21.
17- Theological Commentary to the Midrash, Vol. 8, Jacob Neusner, Published by University Press Of America (2001), Page 146.
18- Theological Dictionary of the Old Testament, Vol. 12, by G. Johannes Botterweck (Editor), Helmer Ringgren (Editor), Heinz-Josef Fabry (Editor), Douglas W. Stott (Translator), Wm. B. Eerdmans Publishing Company (2003), Page 546. 19 - ἐκκλησία - ekklésia به معنای گردهمایی؛ اجلاس؛ تجمع؛ نشست؛ جماعت؛ اجتماع؛ اجتماع مردمی که برای رأی دادن گرد هم می آیند (ر.ک کتاب سیاست ارسطوa 1258) ؛ همۀ ایمانداران به مسیح؛ ازترکیب کلمات ek ἐκ به معنایِ از، خارج از؛ و καλέω - kaleó خوانده شدن، دعوت شدن، می باشد. معادل عبری קָהָל qahal است. 20 - Theology of the New Testament, by Udo Schnelle (Translator), M. Eugene Boring (Translator), Baker Academic, Div of Baker Publishing Group (2010), Page 328.